این بار خبری از آن اعتراض ها نبود و سعی کرد همه را به آرامش و وحدت دعوت کند. او مافیای موسیقی را رد کرده و اتحاد بین خوانندگان پاپ را ستایش می کند.
آیا معتقدید که موسیقی مافیا دارد؟
به هر حال موسیقی مانند درختی است که وجود دارد و آفتی که بر وجود این درخت می نشیند، غروری است که برخی از این جوان های تازه وارد در موسیقی، به آن گرفتار می شوند. این غرور باعث می شود که خواننده جوان، از اصل خودش دور شود. من نمی گویم موسیقی دچار مکافات شده، ولی قدر هم را نمی دانند و باهم دوست نیستند و به هرفردی که یک یا دو سال در موسیقی فعالیت می کند، می گویند استاد. متاسفانه آن خواننده طلبگی نکرده، استاد خوانده می شود و به خودش غره می شود.
آن روزها که کار می کردیم، بزرگان و اساتیدی بودند که ما دور آن ها جمع می شدیم. الان به جای آن اساتید جوان ها هستند؛ بدون اینکه نت واحدی باشند و کلاس منش و اخلاقی را پشت سر گذاشته باشند. چه ایرادی دارد که همین جوان ها دور هم جمع شوند و تشریک مساعی کنند. حد آشنایی خواننده های جوان از همدیگر و اساتیدشان، به اندازه همین است که چه آهنگ جدیدی خوانده ا ند. انگار که هیچ دوستی و مودتی بین آن ها نیست. این مساله در موسیقی سنتی زیاد است در حالی که در موسیقی پاپ این طور نیست و با هم دوستی می کنند و حتی با هم اجراهای مشترک دارند. این مشکل را بزرگ تر از مشکلات دیگر می دانم. شاید ایراد از خود آن درخت است که چنین اتفاقاتی برایش می افتد.
یعنی بین خوانندگان موسیقی اصیل اختلاف وجود دارد؟
ای کاش که بین بچه های موسیقی اصیل هم مودت و دوستی باشد. دوام این دوستی ها خیلی مهم است، حتی به لحاظ حرفه ای هم می شود بده و بستان هایی در محافلی که دور هم جمع هستند، شکل بگیرد. به هر حال ممکن است من چیزهایی را ندانم و مثلا خواننده ای دیگر، چیزهایی بلد است و می شود از او یاد گرفت. نمی شود با خواندن یکی، دو آهنگ استاد شد. باید همیشه یاد گرفت و متواضع بود.
یکی از تهیه کنندگان موسیقی صحبت می کرد و می گفت مردم سلیقه هایشان تغییر کرده و دیگر دوره موسیقی های سنتی و اصیل تمام شده است و اقبال مردم بیشتر به سمت موسیقی پاپ است. چقدر با این نظر موافقید؟
موسیقی اصیل مثل بقعه شیخ لطف الله است. مگر می شود کلنگ برداشت و معماری قدیم و اصیل ایرانی را نادیده گرفت. موسیقی اصیل، مخاطبش را به وحدت و شناخت می رساند. موسیقی اصیل، نیایش و عهد و پیمان دارد، پرهیز از بیهودگی دارد، بالابرنده و روحیه دهنده است و درونگرایی دارد. به هر حال درک یکپارچگی موسیقی اصیل، آدمِ خودش را می خواهد. البته که موسیقی را باید شناخت، چون مثل یک گنج مخفی و دسترسی به آن مشکل است. رسیدن به ردیف موسیقی، خیلی مشکل است. درست مثل برلیانی که در دل تاریکی باید دنبال آن گشت و پیدایش کرد. سال های سال طول کشیده و بزرگانی نشستند و برای تک تک ردیف های آن کار کردند. خواننده در موسیقی اصیل باید تلاش بیشتری کند و به نقطه ای برسد که وقتی اجرا می کند؛ بگوید استادم به من اجازه اجرا داد. شما از این خواننده های جوان بپرسید که شما چه ردیفی را کار کرده اید. آیا ردیف استاد روانشاد رضوی سروستانی را کار کرده اند.
قطعا باید در این مسیر تلاش بیشتری کرد. از ویژگی های موسیقی اصیل این است که روح آدمی را به وحدت می رساند. اما موسیقی عصر حاضر، روح آدم را به کثرت می رساند و همش داد و قال است. من نمی خواهم به خواننده های موسیقی پاپ انتقاد کنم. حرفم این است که اساس مقایسه بین موسیقی اصیل با این مدل موسیقی امروز اشتباه است. کسی که موسیقی اصیل را گوش می کند، سراغ موسیقی کثرت آور نمی رود. ضمن اینکه خلق جدیدی هم ندارند و موسیقی حال حاضر در یک گام مینور اجرا می شود. موسیقی اصیل در هر دوره ای مخاطبان خودش را دارد و مثل یک اثر تاریخی ماندگار است.
یک بار دیگر سوال اولم را مطرح می کنم و دلم می خواهد صریح پاسخ دهید. آیا مافیای موسیقی را قبول دارید؟
نه، من لفظ مافیای موسیقی را قبول ندارم. چون استفاده از این تعبیرها، برخی آدم ها را بزرگ می کند که اصلا در حد این حرف ها نیستند. البته افرادی را داریم که جوانی را به دنیای موسیقی می آورند و دست به افراط هایی هم می زنند. افراطی که جوان خواننده را مجبور می کند در یک زمان کوتاه، مثلا ۳۰۰ اجرا داشته باشد. خب این ها افراط است و لطماتی را به وجود آن خواننده می زند و از طرف دیگر مردم هم دلزده می شوند. در اجرای موسیقی هم باید نه افراط باشد و نه تفریط. یعنی این طور نباشد که یکی صدها اجرا داشته باشد و خواننده ای دیگر در کنج خانه بماند و جایی برای اجرا نداشته باشد. توصیه ای هم به جوان ها دارم. به هرحال خواننده شدن مشکلات خودش را دارد. بچه هایی هستند که تا پای جان برای موسیقی تلاش می کنند. همین که در استودیو و مکانی خالی از اکسیژن کار می کنند خیلی سخت است. سفارشم این است که زیاد از حد در فضای بدون اکسیژن استودیو نمانند که گرفتار عوارض جسمی و روحی شوند.
استاد تجویدی
افتخاری در سال ۱۳۵۷ در آزمون باربد شرکت می کند. آن زمان استاد علی تجویدی، مدیر بخش آزمون بوده است. افتخاری در گفت وگویی درباره مرحوم تجویدی چنین گفته است: «از لحاظ اخلاق و منش، شخصیت خیلی بزرگوار و فرزانه ای داشتند. فرزانگی در ضرب نوازی شان، نگاه زیبایشان نسبت به جوانان و افرادی که در باغ فردوس جمع می شدند و برخورد محترم ایشان با آنها، همواره وجود داشت. آنجا تازه متوجه شدم که اخلاق چیست. درست است پدرم، عموهایم و بزرگ ترهای خانواده ام را دیده بودم، اما وقتی این شخصیت فرزانه را دیدم، تازه متوجه شدم اخلاق و دانش در اخلاق چیست.» افتخاری درباره آغاز همکاری اش با استاد علی تجویدی می گوید: «با مشاهداتی که از شور و حال این بزرگمرد داشتم، عاشق ایشان شدم. حالا کلمه عشق شاید به معنی علاقه مندی و دوست داشتن نباشد. اما به ایشان خیلی علاقه مند شدم. استاد تجویدی کتبا نوشتند و به من و آقای پازوکی (مجوز) دادند. ما هم شروع به انجام وظیفه کردیم که بعد هم خودشان فرمودند اجرای این کار قابل ستایش است که به دستور ایشان روی جلد نوار چاپ شد.» ایشان گفتند: «اجرای آلبوم «یاد استاد» قابل ستایش است.»
آغوش پرماجرا
استاد افتخاری، مردادماه سال ۱۳۸۹ و همزمان با شرایط خاصی که کشور داشت به مناسبت روز خبرنگار، در برنامه ای به عنوان خواننده حاضر می شود که به گفته خودش برای پلی بک در آن پنج میلیون تومان می گیرد. در ادامه این مراسم، محمود احمدی نژاد نیز به سالن می رود. بعد از پایان اجرا، افتخاری و احمدی نژاد یکدیگر را به گرمی در آغوش می گیرند و روبوسی می کنند و دیالوگ هایی هم بین آن ها رد و بدل می شود. اتفاقی که در همان سال های پرحاشیه، هزینه های زیادی را متوجه افتخاری می کند. او بعدها در گفت وگویی فاش کرد که می خواسته خودکشی کند: «آقای احمدی نژاد جوری خودش را به آغوش من انداخت که انگار من یوسف گم گشته ایشان بودم. جوری به من چسبید و من را بوسید و پشت سر هم این اتفاقات را شکل دادند که... بابا بوسیدن یک بار، دوبار... من طناب خریده بودم خودکشی کنم. فشار بدی روی من و خانواده ام بود. فرزند کوچکم فهمید و گریه کرد و گفت: «بابا نکن.» گفتم نمی توانم و واقعا تاب این همه توهین و تهدید را ندارم. در ایران که هیچ کس حواسش به من نبود و درد دل من را نمی شنید. سوپرمارکت محل به من جنس نمی فروخت! آرایشگر محل ما می گفت آقا وقتی شما روی این صندلی می نشینید دیگر هیچ کس به مغازه من نمی آید و عذرخواهی می کرد و مودبانه می گفت دیگر نیایم.
پرکارترین
او را پرکارترین خواننده پس از انقلاب می دانند. نزدیک به ۸۴ آلبوم از او منتشر شده است. در سال ۶۲، اولین آلبومش را آن هم با بزرگ ترین آهنگساز آن روزها یعنی فرامرز پایور، به یاد استاد فقیدش تاج اصفهانی به نام «آتش دل» منتشر کرد. یک سال بعد «دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود» را برای تیتراژ سریال امیرکبیر (سعید نیک پور) خواند؛ آواز ماهوری که با نی محمدعلی کیانی نژاد اجرا می شد. افتخاری با خواندن این آواز، حسابی سر زبان ها افتاد. تا سال ۶۶ در اصفهان بود و به خواست پدرش کار موسیقی را کنار گذاشت، البته تمریناتش را ادامه می داد. بعد از سه سال پدرش رضایت داد تا به دنیای موسیقی برگردد و او دوباره برای کارهای جدیدش راهی تهران شد. او تا سال ۷۵ بسیار کم کار بوده است. از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۹ را می توان دوره اوج افتخاری به شمار آورد که به طور متوسط پنج آلبوم در سال می خوانده است. نهایتا سومین دوران کاری افتخاری از سال ۱۳۸۹ به بعد تاکنون است که بسیار کم کار بوده و تقریبا به طور متوسط هر چهار سال یک آلبوم ارائه داده است. نیمه دوم دهه ۷۰ در هر فروشگاه محصولات موسیقی، آلبوم های افتخاری دیده می شد و دور، دور او بود.
منبع:فرهیختگان